سپینودسپینود، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 27 روز سن داره

عشق کوچک زندگی ما

خریدهای زمستونی

سلام سلام دخترکم مامانی جون چند روز پیش با باباجون رفتیم خرید و کلی برات لباس گرم و تو خونه ای خریدیم ،چندتا از عکساشو برات میذارم تا وقتی بزرگ و خانوم شدی ببینی چقدر کوچولو و فندقی بودی عشق مامان بابا عاشق خرید کردن برای شماست کوچولوی من زحمت بافت اینارو هم پری خاله کشیده جیگرم   اینام سوغات مامانی و بابایی که از تهران برات خریدن ایشالا که به سلامتی بپوشی گل مامان   ...
20 آبان 1392

عکس......

  سلام عشق مامان بالاخره عکسای آتلیه بدستمون رسید عزیز دلم         مامان عاشقته عروسک کوچولو ،امیدوارم همیشه سالم و خندون باشی گل من   ...
20 آبان 1392

بازم مریضی....

سلام قشنگم مامان فدات بشه که بازم مریض شدی عسلم ،اون هفته یک کم آبریزش بینی داشتی و تک و توک سرفه می کردی بردمت دکتر که آقای دکتر گفت مریضیت جدیه و دچار برونشیت حاد شدی ،مامان برات بمیره که وقتی سرفه میکنی و با خس خس نفس میکشی کاری ازم بر نمیاد تا برات انجام بدم گل قشنگم راستی مامانی آقای دکتر برات 2تا آمپول تجویز کرد که شد اولین آمپول زدن عشق من،امیدوارم وقتی بزرگ شدی از آمپول نترسی الان تقریبا یک هفته است که مریضی جوجه کوچولوی من ولی هنوزم سرفه و خس خس سینه ات خوب نشده و من خیلی خیلی غصه میخورم زود خوب شو دخترم مامان خیلی نگرانته راستی عکسای آتلیه ات رو گرفتیم با اینکه از کارشون راضی نبودم ولی خب عکسات بدم نشده قول میدم پست بع...
11 آبان 1392

10ماهگی عشقم

عزیزههههههههههههههههههههه دلم 10 ماهگیت مبارک باشه عسل مامان .ایشالله 100 ساله شی فدات شم . عشقه مامان اومدم برات بنویسم این چند وقته چه کارایی یاد گرفتی . خیلی شیرین شدی فدای کارای قشنگت بشم من. یاد گرفتی خیلی خوشگل دست میزنی . تا برات دست میزنیم دستای خوشگل کوچولوت و میبری بالای سرت و نانای میکنی و تند تند خودتو تکون میدی من برات ضعف میکنممممممممممم به خدا . کلمه هایی که میگی فدات شم : بابا بهههههههههه ( خوردنی که میبینی تند تند میگی به ) البته خیلی هم جیغ می کشی همه جارو میگیری و میری بالا . از پله آشپزخونه عین فرفره بالا میری ولی نمیتونی فعلا پایین بیای .. خیلییییییییی خوب چهار دست و پا میری . جدیدا دخترم یه دندو...
4 آبان 1392

مامان غمگین

سلام دردونه مامان عسلم دیدی از چیزی که میترسیدم سرم اومد باز شما عفونت ادرار داری چندساعت پیش زنگ زدم آزمایشگاه گفتن عفونت داشتی نمی دونی چقدر غصه خوردم از اون موقع بازم وزن کم کردی و بی قراری، خدا کنه امروز بتونم از دکترت نوبت بگیرم چون دیشبم بدجور تب داشتی مامان برات بمیره که تا یه کم جون می گیری دوباره مریض میشی،شاید من از خوب مراقبت نمیکنم عسلم ببخش اگه مامان بدی هستم،بیشتر از همه دنیا دوست دارم خدای مهربونم خودت از دختر کوچولوی من مراقبت کن ...
1 آبان 1392

نگاهی گذرا.....

سلام عشق و امید مامان عزیزدلم ببخش که انقدر دیر اومدم وبلاگت ،آخه سرم خیلی شلوغه اصلا باورم نمیشه که 9 ماهگیتم داره تموم میشه انگار همین دیروز بود که تو شکم مامان بودی ،مامان برا دیدنت و اومدنت لحظه شماری می کردم راستی عروسک مامان بالاخره بابا موفق شد یه پست بهتره تو شرکت بگیره ولی خب الان انقدر درگیر یادگیری و جابه جایی کارشه که ما کمتر میبینیمش حالا از شما بگم که چند تا کلمه میگی فدات بشم من بابا- آبه-به به و دوباره داری دندون درمیاری 2 تا نیش پایینیت داره میزنه بیرون می دونم خیلی درد میکشی برات بمیرم که کاری از دستم برنمیاد الان چند روزه که دوباره وزنت اومده پایین من بدجور استرس گرفتم که نکنه بازم عفونت اومده باشه سراغت....
29 مهر 1392