سپینودسپینود، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 27 روز سن داره

عشق کوچک زندگی ما

عید 93

سلام گل مامان شرمنده که اینقدر دیر به دیر وبلاگتو به روز می کنم  ولی قول میدم حداقل عکسات زود به زود بذارم تا یادگاری بمونه امسال دومین عیدی بود که کنار هم بودیم قربونت برم ایشالا که همیشه شاد و سرحال عید های زیادی رو پشت سر بذاری گلکم..... عزیزدل مامان ماشالا خیلی شیطون شدی مدام در حال شیطونی کردنی ولی تنبل خانم من چرا همون 3تا کلمه رو مدام تکرار می کنی دل منو پر از غصه راستی قرار شد که از اول اردیبهشت بری مهدکودک امیدوارم که بهت خوب رسیدگی کنن دلم همش شور میزنه چون خنوز حرفم نمی زنی که بفهمم ائنجا چیکارت می کنن  ولی مجبورم مامانی شاید وقتی بزرگ شدی درکم کنی..... نمی دونم چرا هر کاری می کنم نمی تونم عکساتو از گوشیم بذ...
25 فروردين 1393

شیرین زبونی.....

سلام دردونه مامان ببخشید که انقدر دیر به دیر میام اینجا آخه آخرساله و یه کم سرم شلوغه حالا بگم از کارا و شیرین زبونیات عسل مامان: وقتی بهت میگم ساعت چنده زودی میگی ده،عاشق بابایی هستی تا ازت میپرسم کجا بریم فقط میگی ابر(یعنی بابایی اکبر) وهر چیزی که باب میلت نباشه تند تند میگی نه نه قربونت برم که انقدر ماهی عروسکم، عاشقتتتتتتتتتتتتتتتم   ...
27 اسفند 1392

جشن تولد مامان

سلام عروسک مامان 5اسفند تولد مامان بود کلی به شما خوش گذشت   مامانم کلی سورپرایز شد شما و بابا جون برام گوشی خریده بودین ،مامانی و بابایی و دایی سعید و عمه پروینم کلی شرمندم کردن دست همگی درد نکنه مامان فدای قیافه قشنگت بشنه شیطونکم ...
7 اسفند 1392

راه رفتن دختر کوچولوی من

سلام عروسک مامان چند هفته ای میشد که با اون دستای کوچولوت انگشتای همه رو می گرفتی با ذوق تو خونه قدم میزدی تا اینکه دیشب در یک عملیات شجاعانه دست مامانو بی خیال شدی راه افتادی قربونت برم من عسلم که اولین قدمهای مستقلت رو برداشتی عزیزدل مامان عاشق این هستی که هر کاری میکنی سریع برا خودت دست میزنی بعد تک تک به همه نگاه میکنی که یعنی منو تشویق کنید دیشبم مدام خودتو تشویق می کردی جیگرم   خیلییییییییی دوست دارم عزیزدل مامان امیدوارم همیشه سالم و شاد باشی ...
20 بهمن 1392

جشن تولد یکسالگی

سلام عزیز دل مامان ببخشید که انقدر دیر اومدم تا وبلاگ شما رو به روز کنم ،سرم خیلی شلوغه عزیز مامان جشن تولدت رو به خاطر مریضیت با چند روز تاخیر 12 دیماه خونه مامانی ناهید برگزار کردیم که همین جا من از طرف خودم و شما از مامانی و بابایی تشکر ویژه دارم و البته خاله آزاده و دایی سعید مهربونت که تموم زحمتای جشن شما به گردنشون افتاد. خاله برات سنگ تموم گذاشته بود عسلم همه غذاها و دسر و تزئینات کار خاله آزاده است ایشالا برای نی نی خوشگلشون جبران کنیم و از همه مهم تر یه تشکر خیلی خیلی ویژه از دختر گلم که تا ساعت یک شب مارو همراهی کرد من و بابا جونم دیگه ....... عکس خوشگلاتم در ادامه ...... راستی مامان جون تم تولدتم کیت...
25 دی 1392