ضربان قلبم رو روی خنده های تو تنظیم کرده ام بخند تا زنده بمانم دخترم
تولد سه سالگی سپینود خانوم
سلام دردونه من شرمنده که انقدر کم وبلاگ شما رو به روز می کنم عسل خانوم تولد امسال شما رو سه بار برگزار کردیم که حسابی خوش بگذرونی گل مامان عکسای تولد مهدکودک و مهمونی فامیل مامان سمیرا رو برات می ذارم ولی پردیس جون هنوز عکسای تولد سومت رو برام نفرستاده نفس خانوم عکسای مهدکودکت گل مامان اینم یه تولد دیگه زحمت کاپ کیک ها رو خاله آزاده کشیده ...
نویسنده :
مامان جون
10:21
مادرانه
روزی به دخترم خواهم گفت: اگر خواستی ازدواج کنی با مردی ازدواج کن که به جای ﻣﻬﻤﺎﻧﯽ ﻫﺎﯼ ﺍﺣﻤﻘﺎﻧﻪ ﺍﯼ ﮐﻪ ﻣﺮﺩﺍﻥ ﯾﮏ ﻃﺮﻑ ﺟﻤﻊ می ﺷﻮﻧﺪ ﻭ ﺍﺯ ﺳﯿﺎﺳﺖ ﻭ ﮐﺎﺭ ﻭ ﻓﻮﺗﺒﺎﻝ می گویند ﻭ ﺯﻧﺎﻥ ﯾﮏ ﻃﺮﻑ ﺩﯾﮕﺮ ﺟﻤﻊ می ﺷﻮﻧﺪ ﻭ ﺍﺯ ﻣﺎﻧﯿﮑﻮﺭ ﻭ ﺍﻧﻮﺍﻉ ﺭﮊﯾﻢ ﻏﺬﺍﯾﯽ ﻭ ﺳﺎﮐﺸﻦ ﻭ ﭘﺮﻭﺗﺰ ﻟﺐ ﻭ ﺟُﮏ ﻫﺎ و... صحبت می کنند؛ تو را ﺑﻪ دوچرخه ﺳﻮﺍﺭﯼ، ﺗﺌﺎﺗﺮ، ﮐﻨﺴﺮﺕ ﺭﻓﺘﻦ، ﻓﯿﻠﻢ ﺩﯾﺪﻥ، ﺷﻌﺮ ﻭ ﮐﺘﺎﺏ ﺧﻮﺍﻧﺪﻥ، كافه ﺭﻓﺘﻦ ﻭ ﺷﺐ ﮔﺮﺩﯼ ﻫﺎﯼ ﺑﯽ ﻫﻮا، سفرهاي ﺑﯽ ﻫﻮﺍ ﺑﺎﮐﻮﻟﻪ ﭘﺸﺘﯽ ﻭ ﻋﮑﺎﺳﯽ ﻭ ﻧﻘﺎﺷﯽ ﻭ ﺳﺮﺑﻪ ﺳﺮ ﻫﻢ ﮔﺬﺍﺷﺘﻦ ﻭ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﺑﺎﺯﯼ ﻫﺎﯾﯽ ﺍﺯﺍﯾﻦ ﺩﺳﺖ زند ﻭ ﺁﻧﻘﺪﺭ ﺑﻪ 'ﺑﺎ تو بودن' ايمان ﺩاشته باشد ﮐﻪ ﺑﻪ ﺯﻣﯿﻦ ﻭ ﺯﻣﺎﻥ ﻭ ﻫﺮ ﭘﺸﻪ ﯼ ﻧَﺮﯼ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺩﻭﺭ و ﺑﺮت ﺭﺩ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﮔﯿﺮﻧﺪهد، ﻭﺑﻪ تو ﺍﺣﺴﺎﺱ"ﺭﻓﯿﻖ"ﺑﻮ...
نویسنده :
مامان جون
15:14
روز مادر
عید 94
سلام عزیزدلم این سومین سالی بود که فرشته کوچولوی من نوروز جشن می گرفت سال خیلی خوبی رو شروع کردیم امیدوارم تا آخرش همینطور خوب باشه نمی دونم چرا امسال هروقت قصد کردیم عکس بگیریم نشد فقط چند تا دونه اس که اونم برات می ذارم ..... ...
نویسنده :
مامان جون
9:43
عکسای خوشگل
سلام عروسک خانوم مامان شرمنده اس که انقدر دیر به دیر میاد سراغ وبلاگت جیگر مامان بالاخره شما هم شروع کردی به حرف زدن و بیشتر کلماتی ما می گیم سریع تکرار می کنی عاشقتم شیرین زبونم بعد از گذشت دوماه عکسای آتلیه ات رو تحویل گرفتم ولی فایل عکسات بدون روتوش بهم داد الان همش برات می ذارم اینجا عزیز دل مامان خدا همیشه حافظ و نگهدارت باشه ...
نویسنده :
مامان جون
15:21
تولد 2 سالگی عشقم
سلام دختر قشنگم به چشم بهم زدنی دوسال گذشت ، دوسال پر از خاطره های شیرین کودکی تو که هیچوقت دیگه تکرار نمیشه ، خدای مهربون ممنونم به خاطر حضور فرشته کوچولوم زحمت جشن امسال هم باز گردن بابایی اکبر و مامان ناهید و خاله آزاده بود ایشالا که بتونیم براشون جبران کنیم. قشنگ مامان امیدوارم همیشه دلت شاد و لبت خندون باشه اینم هنرای خاله آزاده ...
نویسنده :
مامان جون
11:39
یلدای 93
سلام دختر یکی یکدونه من مامان ببخش که انقدر دیر به دیر وبلاگ تو رو به روز می کنه. دیشب دومین یلدای عشق مامان بود که رفتیم خونه بابایی اکبر و مامان ناهید ،با اینکه از صبح تا بعدازظهر پیششون هستی و اذیتشون می کنی اما بازم عاشق اینی که اونجا باشی فکر کنم دیگه تا چند وقت دیگه اصلا خونه خودمون نیای. راستی مامان جون بالاخره شروع کردی به حرف زدن مامان ، بابا ،دایی (آیی) ، عمه ، مامانی ، بابایی ، عمو ، تاب (هاب) چند تا کلمه دیگه البته جمله هم میگی آب بده ،پوف بده یا مثل مامانی که بهت املا میگه میگی بابا آب داد ، بابا نان (آن ) داد. مامان فدای شیرین زبونیت بشه عسلم ...
نویسنده :
مامان جون
11:25
روز دختر
روزت مبارک گل من چـشمـ هـآیـمـ رآ مـے بـنـدمـ زمـآ טּ را مـتـوقـفـ مـے کـنـمـ مـسـآفـتـ هـآ رآ از بـیـ טּ مـے بـرمـ و تـو رآ در آغـوش مـے گـیـرمـ دلـم بـرآے در آغــوش گـرفـتـنـتـ تـنگـ شـدهـ اسـتـ در آغــوشت ڪـہ میگرم آنقــدر آرامـ میشومـ ڪـہ حتـــے فرامـــوش میکنمـ بـایـد نفــس بکشـــمـ ... ...
نویسنده :
مامان جون
10:49