سپینودسپینود، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 16 روز سن داره

عشق کوچک زندگی ما

یلدای 93

1393/10/1 11:25
نویسنده : مامان جون
398 بازدید
اشتراک گذاری

سلام دختر یکی یکدونه من

مامان ببخش که انقدر دیر به دیر وبلاگ تو رو به روز می کنه. بوسخجالت

دیشب دومین یلدای عشق مامان بود که رفتیم خونه بابایی اکبر و مامان ناهید ،با اینکه از صبح تا بعدازظهر پیششون هستی و اذیتشون می کنی اما بازم عاشق اینی که اونجا باشی فکر کنم دیگه تا چند وقت دیگه اصلا خونه خودمون نیای.

راستی مامان جون بالاخره شروع کردی به حرف زدن مامان ، بابا ،دایی (آیی) ، عمه ، مامانی ، بابایی ، عمو  ، تاب (هاب) چند تا کلمه دیگه البته جمله هم میگیخندونکخندونکخندونک آب بده ،پوف بده یا مثل مامانی که بهت املا میگه میگی بابا آب داد ، بابا نان (آن ) داد.

مامان فدای شیرین زبونیت بشه عسلم

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)