سپینودسپینود، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 27 روز سن داره

عشق کوچک زندگی ما

بابای مهربون

دختر قشنگم بابا جونت مهربون ترین بابای دنیاست اون شما رو خیلی دوست داره، مطمئنم وقتی بزرگ بشی توام عاشقش میشی   امسال من از طرف شما هم برا بابایی هدیه گرفتم اینم یه هدیه اختصاصی :   دخترم بزرگ شدی لالایی هام یادت نره   چقدر برات قصه بگم دوباره خوابت ببره   چقدر نوازشت کنم تا تو به باور برسی   این دوتا دستای منه تو اون روزای بی کسی   وقتی بابای قصه هات خم شده پیش روی تو   اگه چروک صورتم می بره آبروی تو   لالایی هام یادت نره لالایی هام یادت نره   بذار برات قصه بگم دوباره خوابت ببره   بذار برات قصه بگم دوباره خوابت ببره   از اون روزا که مشت من ب...
8 خرداد 1392

تولد مامان

دختر گلم امسال اولین سالیه که شما تو جشن تولد مامان حضور داری اما خب از شانس من چون آقاجون(بابابزرگ بابا) فوت کرده حتی یه کیک کوچولو هم نگرفتیم که من بتونم با عشقم عکس بگیرم   باباجونت برام یه شاخه گل گرفت و از طرف تو هم بهم تبریک گفت این عکسم نصف شب وقتی از خونه آقاجون برگشتیم ازت گرفتم یادگاری اولین تولد مامان ...
5 خرداد 1392

تولد بابا جون

  همسر عزیزم بهترین بابای دنیــــــــــــــــــــــــــــــــــــا تولدت مبارک عشق مامان امسال اولین سال تولد بابا بود که توام حضور داشتی....         مامان از طرف خودش و شما برا بابا هدیه گرفت(خیالت راحت با پول تو خریدم ) بعدم یه کیک کوچولو براش خریدیم ویه تولد کوچولو که البته به خاطر شما شمعشو صفر گذاشتیم     ...
20 ارديبهشت 1392

تولد خاله جون

روز جمعه 5اردیبهشت دایی برا تولد خانومش مارو برد بیرون برا نهار و کیک خاله رو هم همونجا بردیم سپینود و بابایی جون سپینود و مامانی جون سپینود و دایی جون سپینود و بابا علیرضا دخترم رو سنگ دراز کشیده ،قربون قدت بشم   ...
11 ارديبهشت 1392