سپینودسپینود، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 27 روز سن داره

عشق کوچک زندگی ما

اردیبهشت93....

1393/3/5 10:41
نویسنده : مامان جون
147 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عروسک مامان 

نمی دونم از کی میتونی خودت بیای وبلاگ خوشگلتو به روز کنی تا دیگه مامان توش مطالب غمگین ننویسه

حالا بذار برات بگم از اتفاقاتی که تو این ماه به سرمون اومد:

از اول اردیبهشت رفتی مهدکودک اما همش بی قراری می کردی از صبح که می فهمیدی داریم میریم مهد از خونه شروع می کردی به گریه تا وقتی که می ذاشتمت مهد مربی ات می گفت وقتی شما میرید آروم میشه.....  موقعی هم که میومدن دنبالت چشمات اشکی بود قربونت برم خلاصه که دلم مامان حسابی غصه دار می کردی تا اینکه باز دوباره مریض شدی تب بالا و گلو چرکی بازم آمپول و دارو .....

اینجوری شد که دیگه بابایی اکبر و مامان ناهید دیگه اجازه ندادن بری مهد و دوباره زحمت شما افتاد گردنشون

راستی مامان انقدر از مهد بدت میومد و میاد که تا ازت می پرسیم سپینود بریم مهد پشت سرهم میگی نه نه نه نه نه

تازه 10 روز بود که سرماخوردگیت خوب شد بود که دوباره تبت رفت بالا نزدیک 40 درجه تب داشتی عروسکم من و بابا حسابی ترسیده بودیم سه روز تمام هر 4ساعت بهت تب بر می دادم که با وجود دارو باز تبت می رفت بالا تا اینکه دکتر برات آزمایش خون و ادارا نوشت که از گرفتن نمونه برات نگم بهتره  بمیرم برات که 4 ساعت پشت هم فقط داشتی گریه می کردی آزمایشت هم عفونت نشون داد و هم فقر آهن ...

کلا ماه بدی بود برامون اردیبهشت تا بالاخره دیروز موفق شدیم از دکتر خودت نوبت بگیریم که مقدار آهن 2برابر کرد دوتا شربت دیگه ام داد که تا سه ماه باید بخوری امیدوارم دیگه مشکلی نداشته باشی گل مامان

مامان همش در حال حرص خوردنه برات عسل خانوم به خاطر بدغذاییت ،حرف نزدنت، مریضیت

کوچولوی مامان یک کم با دلم راه بیا

angel drops hearts on girl with flowers animated gif

پسندها (2)

نظرات (1)

خاله آزاده
9 تیر 93 11:40
سپینود عزیزم قدر مامانی رو بدون قدر همه ی زحماتش تنت بی بلا قشنگم