شیرینترین سختی دنیا
عزیز دل مامان چه بی خبر اومدی........
یکشنبه 3 دیماه سال 91 ساعت 9صبح بود که با بابا جونت رفتیم بیمارستان اصلا فکر نمی کردم بهم بگن برو بخواب برا زایمان ،مامان خیلی ترسیده بود همش گریه می کرد.......
اما بالاخره بابا راضیم کرد که به این انتظار پایان بدیم و دختر خوشگلمو ببینیم ،خیلی درد کشیدم تا شما قدمای کوچولوتو به این دنیا گذاشتی کلی استرسو پشت سر گذاشتم تا قیافه نازتو ببینم عسل مامان
و بالاخره شما در تاریخ ٠٣/١٠/٩١ ساعت ٣:١٠بعدازظهر با وزن ٣٦٠٠،قد٥٠،دورسر٣٦ چشمای نازتو به روی دنیا باز کردی
قدمت گلبارون فرشته قشنگم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی